- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام
من رسـول آیـههـای سـرخ قـرآن تـوأم مسلـمم یعـنی حسین جانم مسلـمان توأم سر به زیر انداخـتـم آوارۀ عشقـت شدم دومین مـرد گـریـبان پـارۀ عشقـت شدم بچـههـایـم را فـدای بچـههـایت میکـنـم با همین لبهای خونی هم صدایت میکنم هیچکس در شهرکوفه خوب با من تا نکرد در زدم جز طوعه در را کس به رویم وا نکرد با همین دستان خالی دامنت را خواستم در قـنوتم از سفر برگـشتنت را خواستم دور از این شهرِ هزار آیینِ بیمنظور شو هر کجا خواهی برو اما ز کوفه دور شو غم به غیر از سینهام جای دگر محبوس نیست کوفه جای امن بر آوردنِ ناموس نیست ترس من از سم مرکبها و از پامالهاست ترس من از گیر افتادن ته گودالهاست جـان مـسـلـمهـا فـدای نالـههای آخـرت ترس من این است بیمحرم بماند خواهرت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
هـمین که ذکـر احادیث قـال بـاقـر شد عجـین دل همه با کـردگـار غافـر شد یـگـانـه عـالـم دیـن پـیـمـبر ست بـاقـر عزیز حضرت زهرا و حیدرست باقر امـام پنجـم و باب النجـات انسان ست شفـیع محـشر پروردگار سبحـان ست اگـر چه اهـل دیـار رسـول اکـرم بود ولی دلش همه دم غرق حزن و ماتم بود مدینه در دل خود عالمی حکایت داشت مدینه آب و هوایش شمیم غربت داشت مدینه بـاغ دلـش را هـمیشه پرپر کرد صفـای آیـنـهاش را ز غـم مکـدّر کرد میان روضۀ حیرت مکرراً میسوخت همینکه چشم ترش رابه میخ در میدوخت ز داغ یاس نـبی غـرق بیقـراری بود هـوای دیـدۀ او دم بـه دم بـهـاری بـود شبی مصیبت مادر قرار از او میبرد شبـی ز مـاتـم سنگـین کـربـلا میمرد گـواه غربت و درد عـزیز زهـرا بود خودش زجمع اسیران روز غوغا بود به نیـزهای سر خـونین ماه لـشکر دید جـدا ز هم همه اعضای جسم اکبر دید مـیان صحـنـۀ گـودال بیحـیـا را دیـد لـبان تـشنـۀ فـرزنـد مـرتـضی را دیـد مقـابل نظـرش حـملهها ز هـر سو شد روانـه نـیـزۀ پـسـتی مـیـان پـهـلـو شد برای بیکـفن کـربـلا محـن میخـورد به پیش دیدۀ او چکمه بر دهن میخورد تـمام دار و نـدار حـرم به یغـما رفـت نوای اهل حرم تا به عرش اعلا رفت زمین ز خون ولی خـدا به جـوش آمد صدای نعل تر و تازهای به گوش آمد تنی ز کـیـنه لگـد مـال سُـم اسبـان شد کنار قـتلگهش خواهـرش پریـشان شد چه ظلمتی! که عدو اندر آن کشاکش کرد از این جنایت بد مادری زغم غش کرد زبعد حادثه همچون پدر هـراسان بود زشام و کرببلا دل غمین و گریان بود بـنـا به مـرثـیـۀ نـیـنـوا نـوایـی داشـت به یـاد کـربـبلا مجـلس عـزایی داشت خلاصه بیکـس و تنها امـام ما پَر زد به سـوی مـادر مـظـلـومـۀ ولا پـر زد کـنار جـد و پـدر در بقـیع مدفـون شد دراین مصیبت عظمی دل همه خون شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مانند شـمعی پیکـر تو بیصدا سوخت در شعلههای سرکشِ زهر جفا سوخت قـرآن ناطـق بـودی و با خود نگـفـتـیم ای مُصحف توحید آیاتت چرا سوخت؟ حجّش قبول آن کس که پای روضۀ تو در آفـتـاب داغ صحـرای مـنا سوخت بسیـار در شهـر مدیـنه سوخت قـلـبت امّا بمیرم بیش از آن در کربلا سوخت بـوی حُـسین از آهـت آمـد بر مـشامـم از بس دلت در ماتم خون خُدا سوخت مانند زینُ العـابـدین، روح تو عُـمـری وقت عبور از روضۀ شام بلا سوخت ذهن تو پنجاه وسه سال ای نوح گریه وقت مُجسّم کردنِ طشتِ طلا سوخت شـلّاق نـامـردی تو را دنـبال میکـرد آن ساعـتی که خـیـمۀ آل عـبا سوخت آتش گرفـتی از درون وقـتی که دیدی همبازی تو دامنش در شعلهها سوخت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
روضه بخوان برایِ کس و کارِ ما مِنا افـتـاده از نَـفَــس دل و دلـدارِ ما مِـنـا ده سال روضۀ عطش و سوختن بخوان گودال و ازدحام و تنِ بیکفن، بخوان افتاده زهـرِ کـیـنه به جانِ امـیرِ عشق دل از مدیـنه پر زده تا کوفه و دمشق این سوزِ تشنگیِ تو از جنسِ کربلاست انگار پیشِ چشمِ تو سر رویِ نیزههاست انگار میبـَرند تو را دست بسـته و… سنگـی رسیده و سرِ زینب شکـسته و پـایِ بـرهـنـه دخــتـرِ دردانـه میرود بالا بـلـنـدِ عـرش بـه ویـرانه مـیرود یادِ غـروبِ بی کسی و شعـلهها کـنیـد صحـنِ بقـیـع و سیـنـۀ ما کـربـلا کنید مانـده تنِ حسیـنِ تو در گـودیِّ عـذاب زینب کشانده شد به کجا؟ مجلسِ شراب از چـوبِ خـیـزران و لبِ یارِ ما نگو از اضـطـرابِ دخـتـرِ دلـدار مـا نـگـو دیدی به چشمِ خود که حرم زار میزند وقـتـی رقـیه سر رویِ دیـوار میزنـد سـرما و طعـنـهها و هجـوم کـنـایـهها رقـصـیـدنِ اهـالی شـام پـایِ نـیـزههـا آمـد طَبَـق که دق کـند آرامِ جـانِ شـاه لکـنـت زبـان گـرفت تـمام خـرابـه، آه آهِ رقــیـه دامـنِ مــحـراب را گــرفـت خوابید و از دوچشمِ حرم خواب را گرفت ای یــادگـارِ روضۀ تـنـهـایـیِ حـسیـن یـادش به خـیـر؛ دخـترِ بابـایی حـسین زد بر لب و دهن که پدر پیکر تو کو؟ ما نـدبه خـوانـدهایم بگـو دلبـرِ تو کو؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای پنجـمین امام که معـصوم هـفـتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکـمی» بر درد جهـل خلق، ز عـالم طبـیبتر نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گـلدستهای نداشت حرم، مرقـدی نبود صحـن و سـرا نیـافـتم و گـنـبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غـمهای عهـد کودکی از یـاد کی رود آتش به خـرمن جگـر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غـروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفـتی به قـتلگاه تو دیدهای چهها به اسارت به عمّه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمّه شد تو طفـل روی ناقـۀ عـریان نشـستهای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای تو طعـم تـازیـانـه و سیـلی چـشیـدهای بر روی خـار، همره طفـلان دویدهای دیـدی تو خیـمههای به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
چـقـدر نالـۀ بیجـان و بـیصدا داری به زیـر لب تو فـقـط ذکر ربّـنـا داری گـمان کـنم که رسیده زمان پَـر زدنت که زهـر کـینه اثـر کـرده و نوا داری چه کرده با تو که اینگونه محتضر شدهای شهادتـین به لبهای خود چرا داری؟ نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است مـیان هر نـفـس خـستـهات دعـا داری کشانده پای تو را روبه قبله، زهر جفا گـمـان کـنم که شما درد بـیدوا داری کـنـار بـسـتـر تـو مــادری عــزا دارد که گشته غرق غم و نوحه وعزاداری لبان خشک تو ذکر" حسین" میگویند دوبـاره گـریـه و مـرثـیـه را بنا داری هنوز هم تو به یاد سه ساله غـمگـینی هـنـوز هـم به دلـت داغ کـربـلا داری تو در لباس اسارت چه صحنهها دیدی چه زخمها که تو از کعب نیزهها داری دل شـکـسـتـۀ من وقـف مـاتـم تو شده شـمـا هـــوای دل خـسـتـۀ مــرا داری به خـواب دیـدهام آقا که مـرقـدی زیبا شبیه صحن و سرای امام رضا داری کـبوتـر دل من پـر کـشیده چون زائـر به قـصد مـرقـد خـاکـی حضرت باقـر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای آنکه قبرت بیچراغ و سایبان است! روضه نمیخواهی! مزارت روضه خوان است گـلدستهات سنگی ست روی تربت تو گـنبد نداری ... گـنـبـد تو آسمان است اصلا نـیـازی به بـیانش نیـست دیگـر اوج غـریبی تو از قـبرت عـیان است تــو یــادگــار داغ هـای کــربـــلایــی از هُـرم مـاتم در دلت آتـشفـشان است هر روضهات کرب و بلایی میشود، چون دور مـزار تو پُـر از نـامه رسان است تـو شـاهـد بـاران سیـل آسـای خـونـی تو کعبهای، چشمت شبیه ناودان است تـو یــادگــار بـاغ هـای لالـه هـســتـی اما به ذهنت خاطرات صد خزان است جـسم تو در خـاک بقـیع و روحت اما در قلب یک گودال، هر شب میهمان است دیدی که در گودال، جدت را چه کردند دیدی که عمه روی تَل بر سرزنان است تو شـاهـد گـلهـای از سـاقـه جــدایـی دیدی که بر نیزه سرِ پیر و جوان است تو غـیرت اللهی ... غـم ناموس دیدی از داغ غارت در گلویت استخوان است تو مقـتلی هستی که دیده روضهها را آنچه زبان از گـفـتنش هم ناتوان است
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیه السلام
منـم که زنـده نـمـودم خـدا پـرستی را منـم که شیـخ و مـرادم تـمام هستی را منـم که زنـده نـمـودم عـلـوم قـرآن را کـشانـدهام به تمـاشا بهـشت ایـمـان را مـنـم کـه زنـده نــمـودم قـیـام جـدّم را مـنـم که زنـده نـگـه داشتـم مـحـرّم را در اوج عـرش مقـامی رفیع دارم من و غـربـتی چو غـروب بقـیع دارم من منم که سنگ مـزارم پر کـبوترهاست منم که زائر تنهای هر شبم زهـراست منم که در نفسم عطر کربلا جاری است شمیم غربت من در دل منا جاری است هـزار حـرف نگـفـتـه مـیـان دل دارم هـــزار درد نـهــفـتـه مـیــان دل دارم هزار حرف نگـفته ز ماجـرای حسین چقدر روضه گرفتم فقـط برای حسین هزار حرف نگفته ز ظهر روز عطش ز ماجرای رباب و ز داغ سوز عطش سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست سری که رفت روی نیزهها که یادم هست همین که رفت عمو، قامت حسین خمید همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید میان سلسلهها یک به یک قطار شدند به روی ناقـۀ عـریان همه سوار شدند چه زلفها که در این ماجرا سپیده شدند چه حرفها که دراین کوچهها شنیده شدند هـنـوز قـصّـۀ بـازار شـام یـادم هـست هـنوز سنگ سرِ پـشت بـام یادم هست چه نالهها که در این سینهها بریده شدند چه مویها که سر هر گذر کشیده شدند هـنوز قـصّۀ آن نـیـزه دار یـادم هست صدای دخـتـرکی بیقـرار یـادم هست هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز هنوز خاطر من زخم سلسله است هنوز شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین سه ساله بود ولی پیـر عـشق بـابا بود سه ساله بود ولیکـن شبـیـه زهـرا بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
تشبیه و استعاره به وصفت نیاز نیست این واژهها به وصف غمت چاره ساز نیست دیگر به گِل نشسته کلام و عبارت است آقا تـفـضّـلی کـه زمـان اشـارت است فـرهـنـگ نـامـۀ غــم و انـدوه کـربـلا ای مـسـتـنـدتـریـن سـنــد داغ نــیـنــوا از کـودکی تو بـار امـانت کـشـیـدهای انـــدازۀ تـــمــام فـــلـک داغ دیــدهای خورشید هم به گرمی داغ دل تو نیست ایوب را توان غم و مشکـل تو نیـست تو چهارساله بودی و در اوج کودکی دیدی به نیزه رأس عزیزان یکی یکی تو چهارساله بودی و صد درد دیدهای دشمـن مـیـان خـیـمـۀ بـیمرد دیـدهای تو چهارساله بودی و شب گریه دیدهای گهوارهای که برده شد از خیمه دیدهای تنها امیـد و دل خـوشی تو حـسین بود دیدی که اوفـتاده به تـیر و سنـیـن بود تو قلب شرحه شرحۀ احـساس دیدهای از دور جـســم پـارۀ عــبـاس دیــدهای هـم بــنـد نــازدانــۀ بــابــا رقـــیــهای تـو کـیـنـه دار ظـلـم یـزیـد و امـیـهای در مجـلس شـراب که جـای شما نبود جـای شما که گـوشۀ ویـرانـهها نـبـود از عمه درس صبر و رضایت گرفتهای از خطبهاش تو درس ولایت گرفتهای از کودکی تو یـاد گرفـتی به اوج درد هرگز کسی نمیشـنود گـریههای مرد نَـبوَد عجـب که بـاقـر عـلـم نبی شدی در این مـقـام بـا نَـفـَس زیـنـبـی شـدی یـا بـاقــر الـعــلـوم اگـر بـیلـیــاقــتــم من دعـبـل شـمـایـم و بـنـمـا شـفـاعـتم
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیه السلام
شيعه كند مرا صدا كه حجت خدا منم آنكه شده به كـودكى شاهد كـربـلا منم ز بعد مرتضى على پس از حسين و مجتبى از پس زين العـابـدين ولىّ كـربلا منم وارث علم و دين همه كنز خفىّ فاطمه شاهد كوى علقمه وصىّ مصطفى منم آنكه ز بين خاك و خون باغم و غربتى فزون سر بريده ديده است به روى نيزهها منم همدم شير خوارهام محـرم گاهـوارهام هـمـسفـر رقـيـهام محـرم بـچـهها مـنم هـمره كـاروانـيان اسير دست دشمنان به زير تازيـانـهها به شام و نيـنوا منم آنكه به روضه بانى است عاشق روضه خوانى است چه در بقيع چه كربلا چه بين خانهها منم قسم به اين حـقـيـقـتم بخاطر مصيـبـتم آنكه بود به دست او برات كـربلا منم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
لبم شهد و دهانم چشمۀ فیض و کلامم جان سزد با جان خود ریزم به خاک پای جانانش امام پنجم و معصوم هـفتم حضرت باقر که تا شام ابـد بـادا سلام از حیّ مـنانـش لقب باقر، محمّد نام او، کـنیه ابا جعـفـر تعالی الله از این کنیه و از این نام و عنوانش رجال علم از صبح ازل، مرهون گفتارش جهان فضل تا شام ابد، مدیـون احسانش سجود آورده خلقت از پی تعظیم بر خاکش سلام آورده جابر از رسول حُسن سبحانش عجب نبود اگر در باغ رضوان پای بگذارد اگر در حشر، شیطان دست خود آرد به دامانش عجب نی گر شفا بخشد نگاهش چشم جابر را که هر کس درد دارد خاک کوی اوست درمانش چراغ روشن دلهاست قبر بی چراغ او چه غم گر نیست شمع و آستان و سقف و ایوانش نسیمی از بقیعش روح بخشد صد مسیحا را سزد بر کسب فیض از طور آید پور عمرانش ضریحش کعبۀ دل بود و ایوانش بهشت جان الهی بشکند دستی که آخر کرد ویرانش شنیدی لال شد یک لحظه دانشمند نصرانی میان جمع در پیش بیان و نطق و برهانش کیام من تا ثنای حضرتش را خوانم و گویم خـدا باشد ثنـاگویش، نبی باید ثـناخوانش فروغ دانشش بگرفت چون خورشید، عالم را که هم انوار ایمان بود و هم اسرار قرآنش گهی دادند در اوج جلالت نسبت کفـرش گهی بستند بهـتان و گهی بُردند زندانش ولی عصر در شبهای تاریک است، زوّارش تمام خلـق عالـم پشت دیـوارند مهـمانش کنار قبر او جـرأت ندارد زائری هرگز که ریزد قطرۀ اشکی بر او از چشم گریانش مگو در روضهاش شمع و چراغی نیست، میبینم که باشد هر دلی تا بامدادان شمع سوزانش به عهد کودکی از خورد سالی دید جدش را که مانده روی زخم سینه، جای سم اسبانش اگر در روز محشر هم ببینی ماه رویش را نشان تشنگی پیداست بر لبهای عطشانش دوید از بس که با پای برهنه در دل صحرا کف پا شد چو دل مجروح، از خار مغیلانش دریغا آخر از زهر جفا کردند مسمومش نهان با پیکرش در خاک شد غمهای پنهانش بوَد در شعلۀ جانسوز، نظم «میثمش» پیدا غم نـاگفتـه و سـوز دل و رنج فـراوانش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
از سـر عـادت و تـکـرار نوشتیم بیا اصلا انـگـار به اجـبـار نوشتـیم بیا کوفیان را همه محکوم نمودیم، ولی مثـل آن قـوم جـفـاکـار نـوشتـیـم بیا
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
صدای هـلهـلهای عـاشـقـانـه میآیـد صـدای پـای تـغـزل، تـرانـه میآیـد حدیث وصل دو دریا عجب شنیدنی است از این به بعد، دو عاشق کنار هم هستند تـجـلّی هـم و آئـیـنـهدار هم هـستـنـد از این وصال مبارک خدا هدف دارد چقدر حضرت خاتم به دل شعف دارد کنار سفرۀ عقد، این عروس گل سیما زکیّه، طاهره، انسیّه، فاطمه، زهرا بـگـیـر دامن پـر برکـت پـیـمـبـر را بپاش بر سر امّت، گلاب قمصر را نـوشـتهاند که شیعـه نـشانـهای دارد شـراب کـوثــریِ جــاودانـهای دارد سخن ز عشق که باشد، شراب شیرین است برای تشنۀ عشق آفتاب شیرین است زمان فـتـنه قـمـر در محاق میافـتد تبـر به جـان درخـتـان بـاغ میافـتـد خـدا کـند که نـبـیـنی قـیـامتی را که کـنار خـانۀ حـیـدر جـماعـتی را که
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا و امیر المؤمنین سلام الله علیهما
ماه هر شب تا سحر محو تماشای علیست تازه در این خانه زهرا ماه شبهای علیست چشم دنیا روشن از ماه جمال مرتضاست چشم زهرا روشن از روی دلارای علیست با شگـفـتیهای دنـیای عـلـی بـیگـانـهایم اینکه دنیا پیش او هیچ است دنیای علیست بارها با اشک خود زخم علی را بسته است گرمی این دستها تنها مداوای علیست روز وانفساست محشر، شیعیان لاتحزنوا این که محشر خاک پای اوست زهرای علیست یا علی امضا کند یا فاطمه فرقی که نیست آخرش امضای زهرا عین امضای علیست
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
فضایِ شهر مدینه دوباره عرفانیست نماز پنجـرههایش چـقدر روحانیست! مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب! در آسمان و فلک جشن نور افشانیست عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل عجب شبی!همۀ کهکشان چراغانیست ولیـمـه میدهد امشب پـیـمـبر رحـمت چقدر سفره این جشن، پهن و طولانیست امـیـرِ غـزوۀ فــتـح الـفـتــوح مـیآیــد شـراب داخـل خـمـره مـدام قُـل میزد پـیاله ذوق کـنان سمتِ باده زُل میزد چه عطرِ سیب خوشی بین عرش پیچیده! برای بـاده زدن ذوالـفـقـار هُـل میزد دگر نـزول مـلائک به خاک آسان شد خـدا مـیان زمیـن و بهـشت پـل میزد شب عروسیِ خورشید و ماه عالمتاب سـپـیـده بر سرِ بام سحـر دهـل میزد برای بُـردن این زوج آسـمـانی، نـوح چه باسلیقه به کشتیِ خویش گُل میزد امـیـرِ غـزوۀ فــتـح الـفـتــوح مـیآیــد سـتـارههـا هـمـه بـیتـاب دیـدن دامـاد گـرفـتـهانـد حـسـودان کوردل غـمـباد وضو گرفـتـه و با احـترام باید گـفت: جناب حضرت دامـاد، شاخـۀ شـمشاد تـمـام آیـنـههـای مـدیـنـه غـش کـردند نـگـاه فـاطـمـه تا در نـگـاه شان افـتـاد کـلید باغ جـنان را، خـدا مراسم عـقـد به این عروس سرِسفره زیر لفظی داد ترانۀ لب داوود خوش صدا این است: عـلی و فـاطمه پـیـونـدتـان مبارک باد امـیـرِ غـزوۀ فــتـح الـفـتــوح مـیآیــد
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
می نویسم فـاطمه و می نویسم یا عـلی روی دیوار اتاقـم هک شده مولا علی نور زهرا با علی یک نور واحد میشود یعنی آخر که ولایت میشود، زهرا؛علی سر معراج پیمبر در ولایت بود و بس پس بـیا بالای بـالا ای محـمد تا عـلی
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه
از حـریـم کـعـبه عـشق آید آوای جدایی کـاروان آل طـه مـیشــود کـربــبـلایـی جان و جانانه حسین است صاحبِ خانه حسین است یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲) **************************** هست در این عرصهٔ عشق، شیر مردان دلاور قاسم و عون و بُریر و، عابس و عبّاس و اکبر جُـمـلـه فـخـرِ عـالَـمـیـنـند جـان نـثـاران حــسـیـنـنـد یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲) **************************** قلب یاران ولایت غرق شور و بیقرار است بین هفتادُ دو عاشق، یک نفر هم شیر خوار است او بهـشتـش دوش باباست مـقـتـلـش آغـوش بابـاست یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲) **************************** روز تَـرویه خـدایـا سِـرِّ آنها بر ملا شد بهـر حُجّاج شهادت کـربلا دشت مِنا شد هـجـرتی آن زُمـره کردند حج بَـدَل بر عُـمره کردند یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا، یاحسین عزیز زهرا(۲) آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا، آه و واویـلا؛ واویـلا(۲)
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جواد علیهالسلام
تو هم شبـیه حسن یک کـریم مـمتازی امـامـزاده جـوادی و دست و دلـبـازی نـدیـده سفـرۀ بـاز مـضیـف خـانه یـتان اسـیـر یا که یـتـیـم و گـدای نـاراضی نه چشمهای خـدا و نه چشم خـلق خدا ندیـده روی کـسی را زمین بیانـدازی کسی که نیست غلام شما سرافکنده است کسی که گشته غلامت، کند سرافرازی عـلـی اکـبـر سلـطـان طـوس ادرکـنی برات کرب و بلا را تو جور میسازی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جواد علیهالسلام
امـام ارض و سـما یا محـمّد بن علی محـیط جـود و سخا یا محمّد بن علی چراغ هشت سپهر و یم سه گوهر پاک سـرور قـلب رضا یا محـمّد بن عـلی گره گشایی و از چار سو گرفتاران تو را زنـنـد صـدا یا محـمّد بن عـلی به کاظمین و به صحن و رواق و تربت تو سـلام خـلـق و خـدا یا محمّد بن علی تو آن امام جوادی که بر در حرمت شـهـنـشه است گـدا یا محـمّد بن علی تو برتری که شود حقّ مدح و منقبتت به نـظـم و نـثـر ادا یا محمّد بن علی هزار بارم اگر سر ز تن بُـرند، دلـم نگـردد از تو جـدا یا محـمّد بن عـلی تو و کرامت و جود و عنایت و احسان من و عـطای شـما یا محمّد بن عـلی سزد که مدح تو را ثامن الحجج گوید ز لـعـل روح فـزا یا محـمّد بن عـلی تو کیستی که پدر گفت مادر و پدرم تـو را شـونـد فـدا یا محـمّـد بن عـلی تـمام خلـق هـلاک اند بـی هـدایت تو تـویی چـراغ هُـدی یا محمّد بن علی به پیـش نطـق تو شد لال زادۀ اکـثم چو یافت قدر تو را یا محمّد بن علی به یک سؤآل کنی سی هزار مسئله طرح تو لعـل لـب بـگـشا یا محمّد بن علی عجب نه، گر که شود درد صد هزار مسیح بـه تـربـت تـو دوا یا محـمّد بن عـلی خوش آن زمان که بگیرم به کاظمین زتو بـرات کـرب و بـلا یا محمّد بن علی خـدا گواست که در پـرتو محبّت تو دلـم گـرفـت جـلا یا محـمّد بن عـلـی گره گشایی تو در ائمّه مشهور است هـمیشه در هـمه جا یا محمّد بن علی به دست همسر خود بیگناه کشته شدی چـنـین نـبـود روا یا محـمّـد بن عـلی چو شمع سوختی و قطره قطره آب شدی ز سـوز زهـر جـفـا یا محمّد بن علی تو را به زهر ستم یار کُشت و آب نداد یـکی نگـفـت چـرا یا محـمّد بن علی شنیدهام که برای تو قاتل تو گریست اگر چه کُشت تو را یا محمّد بن علی هزار حـیف تنت دفـن شد غـریـبانه بدون جـرم و خـطا یا محمّد بن علی اگرچه با لب عطشان شدی شهید دگر سـرت نگـشت جـدا یا محمّد بن علی اگر چه لعل لبت تشنه بود چوب نخورد میـان طـشت طـلا یا محـمّد بن عـلی سزد که گریه کند میثم از مصیبت تو هماره صبح و مـسا یا محمّد بن علی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جواد علیهالسلام
کـریم اگـر که نبـاشد گـدا عـزا دارد جـواد آنکه سخـا و بـسی عـطا دارد فـدای تو شوم ای رحـمت خـداوندی گـدای درگهـت از جـود تو بقـا دارد چه کردهای! که شدی تو جواد آل الله خوش آنکه دل به ولای تو مبتلا دارد مدد رسان تو بر این بینوای دلخسته که در میان دو عالم فقط تو را دارد نشسته پشت درت این گره به کار آقا امـید یک نظـر از جـانب شـما دارد تو منشاء همه حُسنی و معدن فضلی یـگـانـهای و خـدا مـثل تو کجـا دارد ز وسعت کرمت عاقـلان ز پا ماندند کـدام؟ فـاضل دنیا چـنـین سخـا دارد صفای بارگهت دلپذیر و بیوصف ست شمـیم و عطر خوش جنّت الولا دارد کـسی که زائـر قـبـر تو میشـود آقا مـقـام و جـایگـهی همچو اولـیا دارد پس از زیارتتان یک حلاوتی دلچسب زیـارت نجـف و شهـر کـربـلا دارد جوادی و همه مهمان سفرهات هستند سخـاوت از نـمک دست تو بها دارد کبوتر غزلم پَر برای روضه گرفت میان روضـۀ تو عـاشـقـت نـوا دارد به یـاد غـربت تو دل غـمین شده آقا ز کـثـرت محنت چشم من بکـا دارد خـزان فـتاده میان بهـار سر سبـزت ملک به روی لبـش وامصیـبـتا دارد مگر چه داده به تو آن ضعیفۀ بیدین که سرو قامت تو خـم گرفته تا دارد مگر کسی که سراپا جمال خوبیهاست جواب خوبی آن در عوض جفا دارد فضای مقتل تان میبرد قرار از دل شهـادتت در و دنـیایی از چرا؟ دارد
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
بیمهـریاش کـاشانه را دلگـیـر کرده غـم را مـیـان سـیـنـهام تـکـثـیـر کرده غـربت میان شـهر، جـای خود بـمانـد غربت در این خانه دلـم را پـیر کرده خـیلی بـرای قـتل من زحـمت کـشیـده خـیـلـی بـرای کُـشـتـنـم تـدبـیـر کـرده با تـیغ، نه، اما به من زهـری که داده کـار هـزاران ضربـۀ شـمـشیـر کـرده مـثـل امـام مـجـتـبـی چـیـزی نـگـفـتـم پـاره جگر این زهـر را تـفسـیر کرده سر روی پای خواهری باشد چه خوب است خـواهـر نـدارم تا بـگـویـم دیـر کـرده حرف از عطش شد یاد جدّم میکنم باز داغـش دل و جـان مرا تـسخـیر کرده بـسـتـنـد، تـنـهـا آب را بـر روی جـدّم آبی که گرگ تـشنه را هم سیـر کرده یــاد وداع عــمــهام از قــتــلـگــاهـش این لحـظـهها فکـر مرا درگـیـر کرده زینب مدینه خواب هجران دیده و شمر در کـربلا این خـواب را تعـبیر کرده عمّه برادر را اگر نشناخت حق داشت وقتی که هر عـضو تنش تغـییر کرده
: امتیاز
|